یک معامله گر یک فرد کارآفرین و خود اشتغال است
یک معامله گر یک فرد کارآفرین و خود اشتغال است
در کلاسها و کتابهایم، همیشه تأکید میکنم که معامله گری باید به عنوان یک تجارت تلقی شود پس تلاش کنید که خود را یک کارآفرین بدانید.
و این از بسیاری جهات با کارمند شخص دیگری بودن متفاوت است. شما باید ذهنیت متفاوتی را در خود ایجاد کنید و این تصور عامل اصلی موفقیت در این بیزینس خواهد بود.
مشاغل مختلف و مسیرهای شغلی به رویکردهای متفاوتی نیاز دارند. یک معامله گر روزانه که به دنبال ترک شغل با حقوق ثابت است، باید از این موضوع آگاه باشد.
متأسفانه، بسیاری نمی دانند که تبدیل شدن به یک معامله گر روزانه، یعنی تبدیل شدن به یک کارآفرین خوداشتغال، به این معنی است که آنها در حال راه اندازی یک تجارت جدید یک بیزینس جدید یک شغل جدید هستند. بسیاری نیز متوجه نیستند که بعید است که در کسب و کار جدیدشان بدون تغییر چشمگیر در دیدگاهشان موفق باشد.
اکنون چند لحظه وقت بگذاریم و در نظر بگیریم که چگونه یک معامله گر خوداشتغال برای موفقیت باید متفاوت از یک کارمند فکر کند.
معامله گران مسئول همه تصمیمات خوب و بد هستند.
معامله گران روزانه فرصتی باورنکردنی برای ایجاد یک سبک زندگی رشک برانگیز دارند، به گونه ای که در هنگام کار برای شخص دیگری امکان پذیر نیست.
اما برای موفقیت، معامله گر روزانه خوداشتغال باید بتواند تصمیمات مهمی بگیرد که بر معاملات تجاری آنها تأثیر می گذارد وخودش باید به تنهایی این تصمیمات را بگیرند.
یک معامله گر روزانه نمی توانند صبر کنند تا اتفاقاتی بیفتد یا کسی به آنها بگوید که چه کاری انجام دهند.
این به آنها بستگی دارد که آن را محقق کنند. معامله گران روزانه موفق همچنین می دانند که فرصت ها ممکن است کوتاه مدت باشند.
گاهی اوقات آنها فقط چند ثانیه فرصت دارند تا تصمیم بگیرند و بنابراین ایجاد حس فوریت به آنها کمک می کند تا به اهداف خود برسند.
صرف نظر از هر نوع صنعت یا حرفه ای ، تعداد کمی از کارمندان مسیول تمامی تصمیمات هستند حتی در بین حرفه ای ها، موقعیت های بسیار کمی وجود دارد که یک فرد به تنهایی مسئول تصمیمات خود باشد. به عنوان مثال، پزشکان و جراحان اغلب به صورت تیمی عمل جراحی را انجام می دهند و بنابراین تصمیمات حیاتی را با هم می گیرند. در مهندسی، تصمیمات مهندسین پایه باید توسط مهندسان حرفه ای بررسی و مهر یا امضا شود .
این ممکن است بی اهمیت به نظر برسد، اما اولین سوالی که باید از خود بپرسید این است:
“آیا من یک تصمیم گیرنده مستقل هستم یا نه ؟” اگر نیستید، نباید وارد کسب درامد از چارت شوید.
جای خجالت ندارد؛ برخی از افراد فقط در تیم ها به عنوان زیردستان بهترین کار را انجام می دهند. برخی از افراد به عنوان اعضای تیم بهترین عملکرد را دارند. برخی دیگر هستند که بهترین کار را به تنهایی انجام می دهند.
لذا قبل از شروع معامله، باید این سوال را از خود بپرسید: “به عنوان یک تصمیم گیرنده یا مشاور بهترین عملکرد را دارید؟” بسیاری از افراد به عنوان مشاور به طور موثر عمل می کنند، اما نمی توانند بار و فشار تصمیم گیری های دشوار را با سرعت، اعتماد به نفس و شجاعت تحمل کنند. در مقابل، بسیاری از افراد دیگری هم هستند که به یک مشاور نیاز دارند تا خود را وادار به تفکر کنند. سپس می توانند تصمیم بگیرند و بر اساس آن عمل کنند. به هر حال، این نظریه ها فقط برای معاملات روزانه قابل اعمال نیستند، بلکه برای بسیاری از مشاغل و جنبه های دیگر زندگی صدق میکنند .
غالباً فرد شماره دو در یک سازمان وقتی به مقام شماره یک ارتقا یابد شکست می خورد. چرا؟ زیرا جایگاه برتر در هر سازمانی نیازمند یک تصمیم گیرنده قوی است، تصمیم گیرندگان شماره یک اغلب شخصی را که به آنها اعتماد دارند به عنوان مشاور خود در رتبه دوم قرار می دهند – و در این موقعیت فرد برجسته است. اما، در جایگاه شماره یک، همان فرد شکست خواهد خورد، بله، آنها می دانند که تصمیم باید چه باشد، اما به دلایلی نمی توانند مسئولیت واقعی آن را بپذیرند.
صرف نظر از هر نوع صنعت یا حرفه ای ، تعداد کمی از کارمندان مسیول تمامی تصمیمات هستند حتی در بین حرفه ای ها، موقعیت های بسیار کمی وجود دارد که یک فرد به تنهایی مسئول تصمیمات خود باشد. به عنوان مثال، پزشکان و جراحان اغلب به صورت تیمی عمل جراحی را انجام می دهند و بنابراین تصمیمات حیاتی را با هم می گیرند. در مهندسی، تصمیمات مهندسین پایه باید توسط مهندسان حرفه ای بررسی و مهر یا امضا شود .
این ممکن است بی اهمیت به نظر برسد، اما اولین سوالی که باید از خود بپرسید این است:
“آیا من یک تصمیم گیرنده مستقل هستم یا نه ؟” اگر نیستید، نباید وارد کسب درامد از چارت شوید.
جای خجالت ندارد؛ برخی از افراد فقط در تیم ها به عنوان زیردستان بهترین کار را انجام می دهند. برخی از افراد به عنوان اعضای تیم بهترین عملکرد را دارند. برخی دیگر هستند که بهترین کار را به تنهایی انجام می دهند.
لذا قبل از شروع معامله، باید این سوال را از خود بپرسید: “به عنوان یک تصمیم گیرنده یا مشاور بهترین عملکرد را دارید؟” بسیاری از افراد به عنوان مشاور به طور موثر عمل می کنند، اما نمی توانند بار و فشار تصمیم گیری های دشوار را با سرعت، اعتماد به نفس و شجاعت تحمل کنند. در مقابل، بسیاری از افراد دیگری هم هستند که به یک مشاور نیاز دارند تا خود را وادار به تفکر کنند. سپس می توانند تصمیم بگیرند و بر اساس آن عمل کنند. به هر حال، این نظریه ها فقط برای معاملات روزانه قابل اعمال نیستند، بلکه برای بسیاری از مشاغل و جنبه های دیگر زندگی صدق میکنند .
غالباً فرد شماره دو در یک سازمان وقتی به مقام شماره یک ارتقا یابد شکست می خورد. چرا؟ زیرا جایگاه برتر در هر سازمانی نیازمند یک تصمیم گیرنده قوی است، تصمیم گیرندگان شماره یک اغلب شخصی را که به آنها اعتماد دارند به عنوان مشاور خود در رتبه دوم قرار می دهند – و در این موقعیت فرد برجسته است. اما، در جایگاه شماره یک، همان فرد شکست خواهد خورد، بله، آنها می دانند که تصمیم باید چه باشد، اما به دلایلی نمی توانند مسئولیت واقعی آن را بپذیرند.
پس برای اینکه بتوانیم وارد بیزینس معامله گری شویم به چند پارامتر اساسی نیازداریم
- مشاهده: اولین مرحله در این حلقه مشاهده است.
در این در مرحله، تمرکز اصلی ساختن تصویری جامع از وضعیت بازار ، با دقت هر چه بیشتر است.
یک معامله گر وقتی وارد یک معامله میشود باید در نظر بگیرد: چه چیزی فوراً روی من تأثیر می گذارد؟ چه چیزی بر حریف من تأثیر می گذارد؟ بعداً چه چیزی می تواند ما را تحت تأثیر قرار دهد؟ آیا می توانم پیش بینی هایی انجام دهم و پیش بینی های قبلی من چقدر دقیق بوده است؟ یک معامله گر به سرعت باید تغییر کند، بنابراین مشاهدات باید گسترده و سیال باشند.
صرفا داشتن اطلاعات به تنهایی کافی نیست ، مرحله مشاهده مستلزم آگاهی از معنای فراگیر اطلاعات و نیز جداسازی اطلاعاتی که برای یک تصمیم خاص مرتبط است از اطلاعاتی که مناسب نیستند، ضروری است.
مرحله مشاهده در فرآیندهای تصمیم گیری حیاتی است.
- جهت گیری، مرحله دوم این حلقه جهت گیری است
این مرحله ، اغلب اشتباه فهمیده می شود یا نادیده گرفته می شود زیرا نسبت به سایر مراحل کمتر بصری است.
uبدون آگاهی از این موانع، تصمیم بعدی نمی تواند یک تصمیم کاملاً منطقی باشد. جهتیابی به معنای ارتباط با واقعیت است، نه با نسخهای نادرست از رویدادها که از دریچه احساسی و میانبرها فیلتر شده است.
uتمرکز روی این مرحله، به جای پرش مستقیم برای تصمیم گیری، به ما برتری نسبت به رقابت می دهد. حتی اگر در ابتدا در وضعیت نامناسبی قرار داشته باشیم، منابع کمتر یا اطلاعات کمتری داشته باشیم، ولی اگر جهت و مسیر را درست تشخیص داده باشیم ، تضمین میکند که میتوانیم از حریف پیشی بگیریم.
3. تصمیم گیری: با جمع آوری اطلاعات و جهت گیری خود، باید آگاهانه تصمیم گیری کنیم. دو مرحله قبلی (مشاهده و جهت گیری ) باید ایده های زیادی را ایجاد کرده باشه ، بنابراین این نقطه ای است که ما مناسب ترین گزینه را انتخاب می کنیم.
ما نمی توانیم دوباره و دوباره یک تصمیم اشتباه را بگیریم.
این بخش از حلقه نه تنها باید انعطاف پذیر بلکه باید همیشه اپ دیت نیز باشد
من این مرحله را مرحله فرضیه توصیف می کنم . مفهوم این است که ما باید تصمیماتی را که در این نقطه از حلقه می گیریم را بررسی کرده باشیم ، معایب آنها را شناسایی کنیم و هر گونه مشکلی را در مراحل آتی دیده باشیم
بدون آگاهی از این موانع، تصمیم بعدی نمی تواند یک تصمیم کاملاً منطقی باشد. جهتیابی به معنای ارتباط با واقعیت است، نه با نسخهای نادرست از رویدادها که از دریچه احساسی و میانبرها فیلتر شده است.
تمرکز روی این مرحله، به جای پرش مستقیم برای تصمیم گیری، به ما برتری نسبت به رقابت می دهد. حتی اگر در ابتدا در وضعیت نامناسبی قرار داشته باشیم، منابع کمتر یا اطلاعات کمتری داشته باشیم، ولی اگر جهت و مسیر را درست تشخیص داده باشیم ، تضمین میکند که میتوانیم از حریف پیشی بگیریم.
3. تصمیم گیری: با جمع آوری اطلاعات و جهت گیری خود، باید آگاهانه تصمیم گیری کنیم. دو مرحله قبلی (مشاهده و جهت گیری ) باید ایده های زیادی را ایجاد کرده باشه ، بنابراین این نقطه ای است که ما مناسب ترین گزینه را انتخاب می کنیم.
ما نمی توانیم دوباره و دوباره یک تصمیم اشتباه را بگیریم.
این بخش از حلقه نه تنها باید انعطاف پذیر بلکه باید همیشه اپ دیت نیز باشد
من این مرحله را مرحله فرضیه توصیف می کنم . مفهوم این است که ما باید تصمیماتی را که در این نقطه از حلقه می گیریم را بررسی کرده باشیم ، معایب آنها را شناسایی کنیم و هر گونه مشکلی را در مراحل آتی دیده باشیم
- عمل:
در حالی که از نظر فنی اخرین مرحله از فرآیند تصمیم گیری است،
همه چیز در مورد توانایی عمل بر اساس تصمیمات منطقی چیده خواهد شد
مزیت – فایده – سود – منفعت.
مراحل دیگر پیش نیازی ها هستند، زمانی که تصمیمی گرفته می شود، اکنون زمان اقدام بر اساس آن است.
ما قبلا بررسی کرده ایم که ببینیم تصمیم ما چقدر خوب بوده است. آیا ما اطلاعات درستی را جمع کردیم؟ آیا از بهترین مدل های ممکن استفاده کردیم؟ آیا ما تحت تأثیر تعصبات و موانع دیگر قرار گرفتیم؟ آیا می توانیم فرضیه قبلی را رد کنیم؟ نتیجه هر چه که باشد، سپس به قسمت اول حلقه برمی گردیم و دوباره مشاهده می کنیم.
استین بارگر در یکی از مقاله هایی خودش با عنوان “معامله گری به عنوان جنگ روانی” توضیح میدهد که چگونه معامله ، مانند میدان جنگ، محیطی را – که ما چارت می نامیم – ارائه میکند که با ریسک، خطر و عدم اطمینان مشخص میشود و به پردازش های خوب ذهنی پاداش میدهد.
معامله گر موفق کسی است که می تواند به سرعت شرایط بازار را مشاهده کند، خود را جهت دهی کند، اطلاعات را در تصمیم گیری های موثر ادغام کند و به سرعت عمل کند..